شاید بتونم بگم پایه و اساس هر عقیده سیاسی و غیرسیاسی اندکی که دارم، عطش مبارزست.
اونموقع که میخوندمش ، برام خیلی ساده و قابل درک بود. این عجیبه، که این مفاهیم جنگ و صلح و سیاست و شرارت انسان ها چطور بتونه انقدر خوب به یه بچه ی نه حتی هنوز نوجوان منتقل بشه، و لمسش کنه. این شگفتی عطش مبارزه بود. غم و شادی و عشق درونش، که پاک و بی آلایش و دردناک بود، به قلب هرکس نفوذ میکرد.
اینو میدونم که ممکنه هرکس از از این کتاب یا فیلم یه چیز متفاوت یاد گرفته باشه... ولی اینم میدونم که چیزهایی که خودم ازش یاد گرفتم، هرگز قرار نیست با هیچ مقدار از پروپاگاندا و کتاب دفاعی و شبیخون فرهنگی ای فراموشم بشن.
تمام تلاشمو میکنم که اینجوری نشه.
این آهنگ از آلبوم Catching Fire هه. پر از حس و حال کتنیس و پیتاست. تم آخرشه. از مانتسرز اند منه، و اسمشم سیلهوئتزه.
دیگه آدم چی میخواد از یه آهنگ:)؟
It's hard letting go I'm finally at peace, but it feels wrong Slow I'm getting up My hands and feet are weaker than before
And you are folded on the bed Where I rest my head There's nothing I can see Darkness becomes me
But I'm already there I'm already there Wherever there is you I will be there too
There's nothing that I'd take back But it's hard to say there's nothing I regret Cause when I sing, you shout I breath out loud
You bleed, we crawl like animals But when it's over, I'm still awake A thousand silhouettes Dancing on my chest
No matter where I sleep You are haunting me But I'm already there I'm already there
Wherever there is you I will be there too But I'm already there
I'm already there Wherever there is you I will be there too
Cause I'm already there I'm already there Wherever there is you I will be there too
I'm already there I'm already there Wherever there is you I will be there too
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شاید بتونم بگم پایه و اساس هر عقیده سیاسی و غیرسیاسی اندکی که دارم، عطش مبارزست.
اونموقع که میخوندمش ، برام خیلی ساده و قابل درک بود. این عجیبه، که این مفاهیم جنگ و صلح و سیاست و شرارت انسان ها چطور بتونه انقدر خوب به یه بچه ی نه حتی هنوز نوجوان منتقل بشه، و لمسش کنه. این شگفتی عطش مبارزه بود. غم و شادی و عشق درونش، که پاک و بی آلایش و دردناک بود، به قلب هرکس نفوذ میکرد.
اینو میدونم که ممکنه هرکس از از این کتاب یا فیلم یه چیز متفاوت یاد گرفته باشه... ولی اینم میدونم که چیزهایی که خودم ازش یاد گرفتم، هرگز قرار نیست با هیچ مقدار از پروپاگاندا و کتاب دفاعی و شبیخون فرهنگی ای فراموشم بشن.
تمام تلاشمو میکنم که اینجوری نشه.
این آهنگ از آلبوم Catching Fire هه. پر از حس و حال کتنیس و پیتاست. تم آخرشه. از مانتسرز اند منه، و اسمشم سیلهوئتزه.
دیگه آدم چی میخواد از یه آهنگ:)؟
It's hard letting go
I'm finally at peace, but it feels wrong
Slow I'm getting up
My hands and feet are weaker than before
And you are folded on the bed
Where I rest my head
There's nothing I can see
Darkness becomes me
But I'm already there
I'm already there
Wherever there is you
I will be there too
There's nothing that I'd take back
But it's hard to say there's nothing I regret
Cause when I sing, you shout
I breath out loud
You bleed, we crawl like animals
But when it's over, I'm still awake
A thousand silhouettes
Dancing on my chest
No matter where I sleep
You are haunting me
But I'm already there
I'm already there
Wherever there is you
I will be there too
But I'm already there
I'm already there
Wherever there is you
I will be there too
Cause I'm already there
I'm already there
Wherever there is you
I will be there too
I'm already there
I'm already there
Wherever there is you
I will be there too